تو مادرم؛ ظریف‏‌ترین آفریده خدایی زیباترین ارمغان دوست و تجلی واضح و روشن عشقی و احساس تو خلاصه و چکیده همه بزرگی‌هایی

 

 

مادر! خاطره لطیف دستانت، یادگار همیشه جاری در احساس من است و نقش تو در قالب خاطره‌‏ام همواره جاودان.
هنوز گوش ‏‌هایم بوی لالایی تو را می‏‌دهند و چشم‏‌هایم هنگام شب، سراغ قصه‏‌های تو را می‏‌گیرند.
مادر! از همان آغاز که بوسیدمت و از همان آغاز که چشمانت را شناختم، دانستم در باغ بهشت ایستاده‏‌ای که تمامت بوی بهشت می‏‌داد.
نگاهت که می‏‌کنم، مثل همه این سال‏‌ها و مثل همه بامدادان عمرم، آرامشی غریب، مرا به تمامی، در خویش می‏‌گنجاند.
نگاهم که می‏‌کنی، مثل همه این سال‏ها و مثل همه شب‏‌های عمرم، صدای لالایی آشنا، مرا به سرزمین خواب‏‌های خوش می‏‌فرستد؛ به سرزمین تمام قصّه‏‌هایی که تو برایم گفته‏‌ای، آن گاه که سرم را به زانو می‏‌گرفتی و می‏‌گفتی: «بخواب کودکم، که پادشاه پریان، در قصر طلایی‏‌اش، به انتظار توست» و باورِ من به تو، مرا هر شب به قصر طلایی پادشاهان می‏‌بُرد.
همه رۆیاهای من، پرداخته دست مقدّس تو بود، مادر! و همه آرزوهایم.
آرزوهایی که بنیان فردای مرا می‏‌گذاشتند؛ بنیان همیشه زندگی مرا.
آری مقدّس زیبا! همان گهواره قدیمی که دست تو می‏جنباندش، سال‏‌هاست که تمامِ حسرتِ مرا برانگیخته است.
روزگار، روزگارِ بی‏‌رحمی است و امنیّت آغوشِ تو را هرگز در جای دیگری نیافته‏‌ام.

عشقِ تو، چنان حریمِ آسایشِ آرامی را برای من ساخته بود، که جز در سایه سارِ محبت تو، در هیچ جای دنیا نمی‏توان یافت.
پس آیا کدام اسطوره عشق می‏‌تواند بگوید که از تو عاشق‏‌تر است و جز این نیست که اینک جزء عظیم رسالت قلم من، تقدیس توست مادر!
سپاس حقیر و ناتوان مرا بپذیر که جز این، کار بزرگ‏تری برای قدردانی نمی‌‏توانم.
تنها بدان که شکوهِ تو را دانسته‌‏ام، ای ملکه و بزرگ محبّت، ای عشق و ای عصاره هر چه ایثار!

بزرگ‌ترین فداکاران زمین، تنها قسمتی از وجود تو را آموخته‏‌اند، مادر!
تو مادرم؛ ظریف‏‌ترین آفریده خدایی زیباترین ارمغان دوست و تجلی واضح و روشن عشقی و احساس تو خلاصه و چکیده همه بزرگی‌هایی
مگر جز این است که بزرگ‌‏ترین‌‏ها، روزی حقیر و کوچک، در دامن تو و شکل گرفتند و از مکتب تو آموخته‌‏اند، آن‏چه را که بزرگ‌شان کرده است.
اینک، نام تو را چون مقدّس‌‏ترین کلمات، درشت و کشیده می‏‌نگارم و چون زیباترین اسامی، در مرکزِ تالارِ دوست داشتنی‌‏های زندگی‌‏ام حک می‌‏کنم.
بهشت، ارزانی تو باد، مادر! آری! آن‏چه که زیرِ پای تو گسترده شده است،
شاید تنها شایسته تو باشد و بس!
تو مادرم؛ ظریف‌‏ترین آفریده خدایی زیباترین ارمغان دوست و تجلی واضح و روشن عشقی و احساس تو خلاصه و چکیده همه بزرگی‌هایی.
صبر از تو شکیبایی می‌‏آموزد و کوه از تو استواری. مثل آذری، گرم و روشن و مثل رود، پاک و آبی از تبار فاطمه ‏ای.
منبع:www.ayeha

اشتراک در
اطلاع از
0 نظر
بازخوردهای انلاین
مشاهده تمامی نظرات