متن آیه:
ادْفَعْ بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ
بدى را با نیکى دفع کن،ناگاه(خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است!(فصلت۳۴)
شعر:
مکن بد که بد بینی ای یار نیک نروید ز تخم بدی بار نیک
اگر بد کنی چشم نیکی مدار که هرگز نیارد گز، انگور بار
نپندارم ای در خزان کشته جو که گندم ستانی به وقت درو
——————–
عارفی را گفتند: از که آموختی محبت را ؟!گفت: از درخت،پرسیدند: چگونه؟!
گفت: هر موقع به او لگدی زدم، به جای تلافی بر سرم شکوفه ریخت
تفسیر:
«نیکى و بدى یکسان نیست» (وَ لاتَسْتَوِى الْحَسَنَهُ وَ لاَالسَّیِّئَهُ) در حالى که مخالفان حقّ سلاحى جز بدگوئى و افتراء و سخریه و استهزاء و انواع فشارها و ستم ها ندارند، باید سلاح شما پاکى و تقوا، و سخن حق و نرمش و محبت باشد.آرى مکتب ضلالت، جز چنان ابزارى را نمى پسندد، مکتب حق تنها از چنین وسائلى بهره گیرى مى کند.
گر چه «حَسَنَه» و «سَیِّئَه» مفهوم وسیعى دارد، تمام نیکى ها و خوبى ها و خیرات و برکات در مفهوم حسنه جمع است، همان گونه که هر گونه انحراف و زشتى و عذاب در مفهوم «سیّئه» خلاصه شده است. جمعى از مفسران، «حسنه» را به معنى «اسلام و توحید» و «سیئه» را به معنى «شرک و کفر» تفسیر کرده اند.بعضى «حسنه» را به «اعمال صالح» و «سیئه» را به «اعمال قبیح»، و بعضى «حسنه» را به «صفات عالى انسانى» همچون صبر و حلم و مدارا و عفو، و «سیئه» را به معنى «غضب و جهل و خشونت و انتقام جوئى» تفسیر کرده اند ولى تفسیر اول از همه مناسب تر به نظر مى رسد.سپس براى تکمیل این سخن مى افزاید: «با روشى که بهتر است بدى ها را پاسخ گوى و دفع کن» (إِدْفَعْ بِالَّتِی هِىَ أَحْسَنُ).
به وسیله حق، باطل را دفع کن، و با حلم و مدارا، جهل و خشونت را، و با عفو و گذشت به مقابله با خشونت ها برخیز، هرگز بدى را با بدى، و زشتى را با زشتى پاسخ مگوى، که این روش انتقام جویان است و موجب لجاجت و سرسختى منحرفان مى گردد.
در پایان آیه، به فلسفه عمیق این برنامه در یک جمله کوتاه اشاره کرده، مى فرماید: «نتیجه این کار، آن خواهد شد که دشمنان سرسخت، همچون دوستان گرم و صمیمى شوند» (فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ).آن چه را قرآن، در این آیه، بیان کرده، و در آیه ۹۶ سوره «مؤمنون» نیز به شکل دیگرى آمده «إِدْفَعْ بِالَّتِی هِىَ أَحْسَنُ السَّیِّئَهَ» از مهم ترین و ظریف ترین و پربارترین روش هاى تبلیغ، مخصوصاً در برابر دشمنان نادان و لجوج، است، و آخرین تحقیقات روان شناسان، نیز به آن منتهى شده است.زیرا هر کس، بدى کند، انتظار مقابله به مثل، را دارد، مخصوصاً افراد بد، چون خودشان از این قماشند، و گاه یک بدى را چند برابر پاسخ مى گویند، هنگامى که ببینند طرف مقابل، نه تنها بدى را به بدى پاسخ نمى دهد، بلکه با خوبى و نیکى، به مقابله برمى خیزد، اینجا است که طوفانى در وجودشان بر پا مى شود، وجدانشان تحت فشار شدیدى قرار مى گیرد، و بیدار مى گردد، انقلابى در درون جانشان صورت مى گیرد، شرمنده مى شوند، احساس حقارت مى کنند، و براى طرف مقابل، عظمت قائل مى شوند.اینجا است که کینه ها و عداوت ها، با طوفانى از درون جان برخاسته و جاى آن را، محبت و صمیمیت مى گیرد.
حدیث:
۱-در حدیثى که در تفسیر «على بن ابراهیم» آمده، مى خوانیم: «خداوند، پیامبرش را به این آداب مؤدب ساخته و فرموده: نیکى و بدى یکسان نیست، بدى را با روشى که بهترین است دفع کن، یعنى عمل کسانى را که در حق تو، بد کرده اند به نیکى پاسخ ده، تا کسانى که با تو عداوت دارند دوست صمیمى شوند».( نور الثقلین، ج۴، ص ۵۴۹)
۲-امام علی (ع): هنگامیکه برادر [دینی] خود را دیدید و با هم دست دادید و خوشرویی کردید و بعد جدا میشوید، هر گناهی دارید رفته است و فرمود: «با دشمن خود هم دست بده؛ گرچه بد است. که خدا عزّوجلّ بدان امر کرده و میفرماید: ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ…..(تفسیر اهل بیت ج۱۳، ص۵۳۶)
۳- علاءبنحضرمی بر پیغمبر (ص) وارد شد و عرض کرد: «ای رسول خدا (ص) من خاندانی دارم که به آنها احسان میکنم و در عوض به من بدی میکنند با آنها صله میکنم و از من میبرند»، رسول خدا (ص) فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ…..(بحارالأنوار، ج۶۸، ص۴۱۵)
۴-امام صادق (ع):و رسول خدا (ص) هیچگاه بدی را با بدی پاسخ نداد، خداوند متعال به او فرمود: ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ پیامبر (ص) نیز چنین کرد.( تفسیر اهل بیت ج۱۳، ص۵۳۶)
۵-در روایتی از امیر المؤمنین (ع) چنین نقل شده است:مِن کَمالِ الإیمانِ مُکافاهُ المُسیءِ بِالإحسانِ.
از [نشانههاى] کمال ایمان این است که بدى کننده را به نیکى پاداش دهى.( غرر الحکم، تمیمی آمدی، ح۹۴۱۳)
۶-در روایت دیگری از آن حضرت هم چنین نقل شده است:مَن لَم یُجازِ الإساءَهَ بِالإحسانِ فلَیسَ مِنَ الکِرامِ.
کسى که بدى را به نیکى پاداش ندهد، از بزرگواران نیست.(همان،ح۸۹۵۸)
داستان:
۱-انس بن مالک می گوید: با پیامبر اکرم (ص) از راهی می گذشتیم، درحالی که عبایی با حاشیه زبر و درشت بر دوش آن حضرت بود. دراین میان، یک فرد عرب از راه رسید و عبای پیامبر را به شدت کشید، به گونه ای که حاشیه عبا روی گردن پیامبر اثر گذاشت.آن عرب با لحنی دور از ادب گفت: محمد، دستور بده از ثروتی که از جانب خدا در اختیار توست، به من بدهند. پیامبر رحمت، این رفتار بی ادبانه را نادیده گرفت، نگاهی سرشار از مهر و محبت به او افکند و فرمود: اکنون قصاصت بکنم؟ اعرابی گفت: نه. پیامبر فرمود: چرا؟! اعرابی گفت: چون تو بدی را با بدی جواب نمی دهی. پس پیامبر تبسمی کرد و فرمود: آنچه می خواهد، به وی بدهید.
۲ –مردی از اهالی شام در جمع دوستان خود در محلی نشسته و مشغول گفت و گو بودند. در این هنگام، امام حسن مجتبی (ع)، به همراه تعدادی از اصحابش، از آن محل عبور می کردند. وقتی مرد شامی، امام حسن و یارانش را دید و ارادت أصحاب حضرت به ایشان را دریافت، به دوستان خود گفت: «این گروه را ببینید که با چه هیبتی راه می روند.آیا اشما آنها را می شناسید؟» یکی از آنان جواب داد: «او که جلوتر از همه راه می رود، حسن بن علی است و همراهان او همگی از بنی هاشم هستند و اکثر مردم ارادت خاصی به ایشان دارند و برای آنها احترام زیادی قائل هستند.» در این لحظه مرد شامی از جای خود برخاست و خود را به جمع گروه امام حسن رساند.رو به روی حضرت قرار گرفت و پرسید: «آیا تو حسن، پسر علی بن ابی طالب هستی؟» حضرت با کمال آرامش فرمود: «بله، همین طور است. من پسر علی بن ابی طالب هستم.» مرد شامی با حالت خاصی گفت: «آیا خیال داری تو هم به راه پدرت قدم بگذاری؟» حضرت جواب داد: «مگر تو پدر من را میشناسی؟ آیا می دانی که پدر من مردی نیکوکار بوده است؟»
مرد شامی با عصبانیت جواب داد: «پدرت چه کار نیکی انجام داده است!؟ تا جایی که من اطلاع دارم، پدر تو کافر، بوده است؛ پس تو هم مانند پدرت، بی دین و کافر هستی!» در این لحظه یکی از اصحاب حضرت به طرف مرد شامی رفت و سیلی محکمی بر صورت او نواخت و او را نقش بر زمین کرد. در این هنگام امام حسن به سمت مرد شامی خم شد و عبای خود را به روی او پهن نمود و به اصحاب خود فرمود: «با ایشان کاری نداشته باشید، به مسجد بروید.من نیز پس از مدتی به آنجا خواهم آمد.» اصحاب امام به سوی مسجد رفتند. امام حسن (ع) دست مرد شامی را گرفت و او را از زمین بلند کرد و به منزل خود دعوت کرد. مرد شامی دعوت امام را پذیرفت و با هم به سوی منزل حضرت رفتند. وقتی به خانه امام حسن (ع) رسیدند، حضرت با خوشرویی و محبت، از آن مرد پذیرایی کرد و یک دست لباس خوب به او تقدیم کرد. مرد شامی بعد از صرف غذا و استراحت، از امام بسیار تشکر کرد و از محضر ایشان مرخص شد و رفت.امام به مسجد رفت و مشغول عبادت شد. بعد از پایان نماز و دعا، اصحاب امام گفتند: «یا ابن رسول الله! با آن مرد گستاخ و بی ادب چه کردید؟» امام حسن مجتبی (ع) ماجرا را برای دوستانش تعریف نمود. اصحاب حضرت گفتند: یا ابن رسول الله! او به شما و پدر بزرگوارتان توهین کرد؛ ولی شما به بهترین نحو از او پذیرایی کرده و به او محبت کرده اید.» امام فرمود: «بله من جواب بدی را با نیکی دادم و با این کار، ابروی خودم و اهل بیت (ع) را حفظ کردم. آن مرد نسبت به ما اهل بیت، بدگمان بود، ولی متوجه شد که اهل بیت پیامبر (ص)، با برادرانشان رئوف و مهربان اند.» بعد از این ماجرا، هر کس از مرد شامی خبری می گرفت، ماجرای محبت امام حسن مجتبی (ع) را برای همه تعریف می کرد و می گفت: «در جهان هستی، کسی مهربان تر و بهتر از حسن ابن علی (ع) نیست.»
۳- به هنگام «فتح مکّه» که نه تنها دشمنان، بلکه دوستان، انتظار انتقام جوئى شدید مسلمین، و به راه انداختن حمام خون، در آن سرزمین کفر و شرک و نفاق و کانون دشمنان سنگدل و بى رحم را داشتند، و حتى بعضى از پرچمداران سپاه اسلام در آن روز، رو به سوى «ابو سفیان» کرده، و شعار أَلْیَوْمُ یَوْمُ الْمَلْحَمَهِ، أَلْیَوْمُ تُسْبَى الْحُرْمَهُ، أَلْیَوْمُ أَذَلَّ اللّهُ قُرَیْشاً!: «امروز، روز انتقام، روز از بین رفتن احترام نفوس و اموال دشمنان، و روز ذلت و خوارى قریش است» سر دادند، پیغمبر گرامى اسلام(ص)با جمله إِذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقاءُ: «بروید و همه آزادید»، همه را مشمول عفو خود قرار داد، رو به سوى «ابو سفیان» شعار انتقام جویانه را به این شعار محبت آمیز تبدیل فرمود که: أَلْیَوْمُ یَوْمُ الْرَّحْمَهِ أَلْیَوْمُ أَعَزَّ اللّهُ قُرَیْشاً!: «امروز روز رحمت است، امروز روز عزت قریش است»!( بحار الانوار، ج ۲۱، ص ۱۰۹) همین عمل چنان طوفانى در سرزمین دل هاى مکّیان مشرک، بر پا کرد که به گفته قرآن: یَدْخُلُونَ فِی دِیْنِ اللّهِ أَفْواجاً: «فوج، فوج مسلمان شدند و آئین اسلام را با جان و دل پذیرا گشتند».
پوستر:
صوت: