حمیده کریمیان، اولین حافظ بینالمللی قرآن کریم جمهوری اسلامی ایران است که از عارضه معلولیت جسمی – حرکتی به دلیل تزریق آمپول اشتباه در سن هشت سالگی رنج میبرد، ماراتون سخت ۱۰ ساله که ثمرهاش معلولیت ۷۰ درصدی شد و البته کار به اینجا ختم نشد و به دلیل شرایط جسمی و نبود کلاس درس در طبقه همکف مدرسه تنها تا دوم دبیرستان توانست کسب علم کند.
اما مشکلات، این متولد سال ۱۳۵۷ استهبان را ناامید نکرد بلکه فراغت از کسب علم بشری وی را دانشجوی کسب علم الهی کرد و در مقطع ارزشمند حفظ قرآن کریم پای گذاشت و سال ۱۳۷۸ مدخل و آغاز ورود وی به مؤسسه بیتالاحزان برای حفظ یکساله شد. از آنجا که همت بلند وی سبب میشد تا رتبه ممتاز مسابقات قرآن شهرستان را هر ساله کسب کند برای کلاسداری به سازمان تبلیغات اسلامی معرفی شد و این متقارن بود با شروع حفظش و البته مشغله مداوای دو روز در هفته در بیمارستان را نیز باید به آن افزود.
حفظ قرآن به خودی خود کاری بس بزرگ و پر زحمت اما با نورانیت است، ولی تحقق این مهم برای کریمیان بس دشوار بود؛ چراکه مسیر ۲ دقیقهای منزل تا کلاس را ۴۵ دقیقه میپیمود تا اینکه روز شهادت حضرت زینب(س) مزد صبر و زحمات خود را گرفت و حافظ کل قرآن شد. مسیر رشد و ترقی تا به آنجا رسید که در سال ۱۳۸۴ نام او به عنوان اولین حافظ معلول جسمی – حرکتی در جامعه بینالملل به ثبت رسید.
همه اینها سبب شد تا پای صحبتهای این بانوی قرآنی بنشینیم که در ادامه تقدیم میشود:
*چگونه در مسیر حفظ قرآن گام نهادید؟
کریمیان: مشوقان خوبی از جمله پدر و مادر عزیزم در این راه پشتیبان من بودند. مادرم اتاقی دلنشین و زیبا با تزئیناتی چون رحل قرآن، گل و گلدان و… درست کرده بود و با اینکه بیسواد بود به همراه پدر همیشه مرا تشویق میکرد تا جایی که وقتی قرآن میخواندم برایم اسپند دود میکرد. پدر هم با همه وجود برای من پدری کرد؛ وقتی من دچار معلولیت شدم، پدرم مرا به دوش میگرفت و هر وقت بستری میشدم کنارم بود، واقعاً پدرم به خاطر اشتباه دیگران زندگی خود را فدا کرد و تا وقتی که زنده بود چیزی به روی من نیاورد و تمام تلاش خود را کرد که من سلامتیام را بهدست آورم اما تقدیر چیز دیگری بود.
بعد از حفظ قرآن کریم بود که از طرف بیمارستان خبر دادند برای جراحی به آنجا مراجعه کنم با حضور پیش پزشک به من گفته شد که عمل جراحی پای من ممکن است عوارضی به دنبال داشته باشد از جمله نابینایی. من از پزشک خواستم که این حرفها بین من و او یک راز باشد و اولین بار پاهایم را عمل کردم در این بین بود که پزشکان متوجه شدند از محل فک نیز دچار مشکل هستم؛ مشکلی که کشف آن منجر به ۱۷ عمل جراحی شد. زیبایی این مشکل آنجا هویدا شد که پزشک به من گفت: «خداوند شما را دوست دارد که معلم شدهاید؛ چرا که مجبور هستید صحبت کنید؛ و این عاملی شد که فک شما بسته نشود و الا در همان سالهای اول بسته میشد.»
بعد از اولین جراحی پاهایم تا چند ساعت بینایی نداشتم و برای عمل دوم، پزشک بیشتر نگران بینایی من بود و عمل جراحی را نمیپذیرفت، به او گفتم من چیزی را دارم که با آن اتفاق خاصی برای من نخواهد افتاد، به این شکل در فاصله سه سال پای مرا عمل کردند، بعد از جراحیها، راه رفتن برای من مشکل بود، همیشه چهار نفر از قرآنآموزان یک ساعت زودتر از کلاس میآمدند و به من کمک میکردند تا به کلاس برسم.
همین جا اجازه میخواهم از پزشکان معالجم در این ۳۰ سال بیماری تشکر کنم. مخصوصاً از آقایان دکتر شاهچراغی، دکتر رجایی و دکتر اعرابی(که خود مفسر قرآن هستند) کمال تشکر را دارم.
*شما ازدواج کردهاید و فرزند هم دارید.
کریمیان: روز تولد حضرت زهرا(س) در سال ۱۳۸۹ ازدواج کردم و سال ۱۳۹۰ صاحب فرزندی شدم که از هوش و قدرت یادگیری بالایی برخوردار است. اما متأسفانه به خاطر مشکل مالی قادر نیستم او را در مدرسه تیزهوشان ثبت نام کنم و نگرانم از این که با ثبت نام او در مدارس عادی استعدادهای او هدر برود. متأسفانه همسرم نیز از سال ۹۲ دچار بیماری ای ال اس – یک بیماری بدخیم که سلسله اعصاب رابط مغز و ماهیچهها را درگیر میکند – گشته و از یک سال پیش این بیماری شدت گرفته تا جایی که ایشان محتاج دستگاه تنفس شده و این امر کار ما را سختتر کرده است؛ این بیماری علاوه بر صدمات روحی و جسمی، هزینههای سنگینی هم دارد، حتی بهزیستی هم همراهی نکرده و بیمه هم از قبول مسئولیت طفره میرود و به چند جا که مراجعه کردیم فقط جواب سربالا میدهند. برای رفع این مشکلات شبانه روزی کار میکنم و متأسفانه به خاطر فشار زندگی مجبور شده ام با استفاده از تخصصم در علوم قرآنی به تهیه و فروش پایان نامه های علوم قرآنی جهت دانشجویان بپردازم تا جایی که شاید تاکنون صدها پایان نامه جهت تأمین معاش نوشته ام و با تمام این سختیها هنوز پر انرژی تلاش میکنم؛ چراکه خداوند همراه من است.
*از خاطرات قرآنی خودتان بگویید.
کریمیان: روزی یک خانم خیلی عصبانی به دفتر آمد و درب را بست و خیلی ابراز ناراحتی کرد، با دیدن این صحنه، مؤسسه را تعطیل کردم و صبورانه به حرفهایش گوش دادم و با اتمام سخنانش شروع کردم از مشکلات زندگی خودم گفتن، از روزی که همین مسیر دو دقیقهای را در ۴۵ دقیقه طی میکردم، از بیماری و عملهای مکرر و… تا اینکه کمی آرام شد.
چند روز بعد تماس گرفت و گفت که همه چیز درست شده و قصد کرده تا کل مؤسسه بیتالاحزان حضرت زهرا(س) را جارو بزند، بعد از چند روز دوباره به مؤسسه مراجعه، و در کلاسهای قرآن شرکت کرد تا جایی که الآن قرآن تمام زندگی او را گرفت و به آرامش رسید.
*چرا برای درمان مجدد اقدام نمیکنید؟
کریمیان: بارها به من پیشنهاد شد که برای درمان به خارج از کشور بروم، در این صورت حداقل فرزندم در فضای مناسب آموزشی قرار میگیرد و درس میخواند، وضعیت خودمان تغییر میکند، اما من هرگز این کار را نمیکنم؛ چراکه در آنجا بیتالاحزانی وجود ندارد، مادرم آنجا نیست، شاید اگر میرفتم حضرت زهرا(س) هم این همه در زندگی من حضور نداشت، آنجا کشور من نیست و من عاشق این چیزها هستم، زندگی با عشق همراه با درد هم باشد شیرین است.
در پایان سخنانم از مردم میخواهم که اندیشه داشته باشند، تقوا و توکل را جزئی از زندگی خود کنند؛ چراکه زندگی ما باید هدفدار باشد. دوم اینکه توبه آن آموزهای است که انسان را سر پا نگه میدارد. همچنین از مسئولین در مورد فرزندم زهرا کمک میخواهم، اگر مرکز آموزشی را میشناسند که معتبر و منصف باشد به من معرفی کنند. در پایان اجازه می خواهم از همکاران، دوستان، کادر آموزشی که در این ۲۰ ساله مرا همراهی کردند، مسئول منطقه قم و به ویژه اساتید عزیزم حاج آقای شاهسونی، حاج آقای انوری و حاج آقای الهی زاده کمال تشکر و سپاسگذاری را بکنم، و از همه مردم عزیز التماس دعای خیر دارم.