زشتی و زیباییِ ثروت از منظر وحی الهی به تکاثر و کوثر بودن آن است. افراد عادی که از علوم وحیانی محروم و از فضیلت عصمت بیبهرهاند حتماً باید به ولایت انسان کامل معصوم معتقد شده و به آن سر بسپارند و از سریره و سیره و سنّت اولیای معصوم الهی پیروی کنند. اگر در یک نظام اقتصادی که مال, «دُولهً بین الجمیع» بود نه فقط ﴿بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ﴾ و امکان رشد مالی برای برخی فراهم شد و بیش از نیاز شخصی خود مال حلال فراهم نمود اوّلین وظیفه او این است که در ظلّ تولّی امام معصوم (علیهم السلام) فرمانروای ثروت خود باشد نه فرمانبردار او. مولای موحّدان, امیرمؤمنان حضرت علی بن ابیطالب(علیه السلام) فرمود: «أَنَا یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَالُ یَعْسُوبُ الْفُجَّارِ»[۱] یعنی من امیر و مطاع و متبوع اهل ایمانم و مال, رئیس و فرمانروای فاجران. راز پیروی مؤمنان باتقوا از حضرت علی(علیه السلام) حقمداری آن حضرت بود «علیٌّ مع الحق و الحقّ مع علی یدور معه حیثما دار»[۲], و رمز اطاعت فاجران باطغوا از مال, لهومحوری و باطلگرایی آنهاست به طوری که هم خود به سوی لهو میدوند و هم لهو به سراغ آنان میرود و سرگرمشان میکند, در قبال مردان الهی که هم خود از لهو و لغو گریزاناند: ﴿الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾[۳] و هم تلاهی, توان رفتن به سوی آنها را ندارد: ﴿رِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾[۴] بعد از آنکه مؤمن اقتصاددان به مال حلال دست یافت و امیر آن شد نه اسیر آن, میکوشد که موقعیّت ایمانی خود را با آن مال تثبیت کند تا در رخدادهای دنیا ثابتقدم و در ساهره معاد پابرجا باشد که تأثیر بسزای صرف مال در راه خیر است. رهنمود خدای عطابخش خطاپوش که مال آفرید و آن را به بندگان خود داد و دستور انفاق را صادر کرد: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾[۵] آن است که فرمود: ﴿وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾.[۶] انفاق در راه خدا همانند آبیاری شجره طوبای هویّت خویش است که مایه رشد آن درخت و پوشیدن رخت بخت و نشستن بر تخت تقرّب است: ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَیها مُتَقَابِلین﴾.[۷] از این جهت امیر کوثریان فرمود: «یَابْنَ آدَمَ کُنْ وَصِیَّ نَفْسِکَ فِی مَالِکَ وَ اعْمَلْ فِیهِ مَا تُؤْثِرُ أَنْ یُعْمَلَ فِیهِ مِنْ بَعْدِکَ»[۸] یعنی وصیّت عهدی که به تجهیز میّت مرتبط است به عهده دیگری است ولی وصیّت تملیکی که به ثلث مال برمیگردد به عهده خود شخص میباشد که در زمان خویش بیش از آن مقدار را هم میتواند در راه خیر صرف نماید.
اکتناز و زراندوزی و عدم انفاق در مصارف خیر دارای پیامدهایی است
برخی از آن پیامدها فقدان کمال و محرومیّت از مقام برتر است و بعضی از آنها حسرتزا و افسوسآور و برخی از آنها مایه گداخته شدن اعضا و جوارح صاحب مالِ منحوسِ یادشده است آیه ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ﴾[۹] ناظر به حرمان سرمایهدار متکاثر است که بدون انفاق هرگز به مقام برّ و نیکی یا منزلت ابرار نمیرسد و آیه ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَهً ثُمَّ یُغْلَبُونَ﴾[۱۰] راجع به انفاق ناروا و حسرتآور و افسوسزاست; چنین زردوست متکاثری مشمول تمثیل سوره کهف است که: ﴿فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَی ما أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَهٌ عَلَی عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً﴾[۱۱] چنانکه اطلاق یا عموم آیه ﴿أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَا حَسْرَتَی عَلَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ وَإِن کُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ﴾[۱۲] شامل چنین متکاثر شده و او نیز مندرج تحت مفاد آیه یادشده است و آیات ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَا کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾[۱۳] نیز جریان گداختن زر و سیم و داغ کردن جوارح با آنها را در بردارد. حصر معرفتشناسی در احساس و تجربه حسّی و انکار معرفت تجریدی و شهودی و نیز منحصر نمودن باورهای عملی به قلمرو دنیا و حوزه طبیعت آثار مشئوم فراوانی دارد که گذشته از امور یادشده مضامین آیههای ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[۱۴] و ﴿مِنَ الْأَعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ مَغْرَماً وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ عَلَیْهِمْ دَائِرَهُ السَّوءِ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾[۱۵] نیز از همین قبیلاند. خلاصه آنکه ۱ـ هستیشناسی مداربسته و معرفتشناسی محدود, هویّت چنین بشرِ تنگاندیش را بین مَهد و لحد محصور کرده و زندگی او را بین نَثیل و مُعتلف منحصر میکند. ۲ـ کسب مال حلال و انفاق آن در راه خیر سهم فراوانی در رهایی از تکاثر و نیل به کوثر دارد.
قصد قربت مایه پایداری وقف است
انسان که کرامت خود را به استناد خلافت خویش از آفریدگار نظام هستی دارد, گذشته از جاودانگی در آخرت میتواند چهرهای ماندگار از خود در دنیا ترسیم نماید. بر اثر تکوینی یا تدوینی که مورد قبول خدا باشد سهمی از عنداللّهی شدن دارد و طبق آیه ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾[۱۶] باقی خواهد ماند. اسلام که رهاورد فراوانی را به همراه داشت و دارد, طرح جاودانه شدنِ نِسبی را به جامعه بشری آموخت. وقف که نموداری از این رهنمود حیات مستمرّ است, راز تداوم آن تنها این نیست که اصل آن ثابت و درآمد آن سیّال است بلکه قصد قربتی که در آن معتبر و اِعمال میشود و از این منظر در بخش عبادتهای مالی فقه امامیه قرار دارد مایه پایداری آن خواهد بود. نهاد وقف همانند به بار آوردن فرزند صالحِ سالک و داعی, محبوب و ماناست چنانکه همسان سنّت صحیح و ماندگار است لذا این امور در کنار هم قرار گرفتهاند؛
از حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) نقل است که: «ستّهٌ تَلْحَقُ المؤمنَ بَعْد وَفاتِهِ: ولدٌ یَستغفِرُ له و مُصحَفٌ یُخَلِّفُهُ و غرسٌ یَغْرسُهُ و قلیبٌ یَحفِرُه و صَدَقهٌ یُجرِیَها و سنّهٌ یُؤخَذُ بها مِن بعده»;[۱۷] آثار شش چیز بعد از مرگ مؤمن به او میرسد:
۱ـ فرزندی که برای او استغفار کند
۲ـ کتابی که اثر تألیفی او باشد
۳ـ درختی که غرس کرده باشد
۴ـ چاه آبی که حفر کرده باشد
۵ـ صدقهای که جریان داشته باشد (یعنی وقف)
۶ـ سنّتی که بعد از او مورد عمل قرار گیرد.
روشن است که ذکر امور ششگانه از باب تمثیل است نه تعیین, چون هر کار خیری که بماند تا آثار مثبت آن در جامعه وجود دارد, صاحب آن مأجور خواهد بود.
وقف صدقه جاریه و پویا است
وقف, صدقه جاریه و پویاست نه جامد و ایستا. واقفان محترم کوشا باشند که آنچه قوام وقف به آن است که همان جریان و پویایی باشد محفوظ بماند و در انشای صیغه وقف کاربری خاصی را در نظر نگیرند که متولیان بعدی مجبور شوند در مدار بسته و جامد حرکت کنند بلکه نحوه بهرهبرداری از آن را مطلق و آزاد قرار دهند چون آنچه باید از طلق بودن به در آید و مقیّد و بسته شود خود عین است نه بیش از آن؛ مثلاً اگر کسی خواست زمینی را وقف بهداشت و درمان جامعه کند چنین انشا نماید:
۱ـ این زمین مشخص, وقف بهداشت و درمان است
۲ـ تمام منافع و درآمدِ متطوّر آن در هر عصر و نسلی در مصرف یادشده صرف شود
۳ـ اگر غبطه وقف و مصلحت جامعه در این است که در این زمین بیمارستان, درمانگاه و سایر مراکز درمانی ساخته شود با کارشناسی اهل خبره, متولّی به احداث بناهای مذکور اقدام کند و اگر تغییر کاربری سودآورتر است و غبطه وقف و مصلحت امت بهتر تأمین میشود تغییر یادشده صورت پذیرد.
غرض آنکه جوهر وقف, حبس اصل زمین است نه حبس آن و حبس صورت ساختاری معین (عرصه), چنانکه جوهر دیگر وقف صرف درآمد آن در کار خیر است نه خیر معیّن. خلاصه آنکه؛
۱ـ وقف عبادت ویژهای است که مایه تصدیق ایمان واقف است لذا از آن به صدقه یاد میشود
۲ـ وقف, جاری است نه جامد لذا تحبیس اصل (عین), کافی است و تحبیس عرصه لازم نیست
۳ـ مصرف آن, خیرِ مطلق است نه معیّن, هر چند تعیین آن صحیح است.
(برگرفته از وقف نامه آیت الله جوادی آملی)
************
[۱] . نهجالبلاغه, حکمت ۳۱۶.
[۲] . الفصول المختاره (شیخ مفید), ص۱۳۵ و ۲۲۴.
[۳] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ ۳.
[۴] . سورهٴ نور, آیهٴ ۳۷.
[۵] . سورهٴ نور, آیهٴ ۳۳.
[۶] . سورهٴ بقره, آیهٴ ۲۶۵.
[۷] . سورهٴ واقعه, آیهٴ ۱۶.
[۸] . نهجالبلاغه, حکمت ۲۵۴.
[۹] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ ۹۲.
[۱۰] . سورهٴ انفال, آیهٴ ۳۶.
[۱۱] . سورهٴ کهف, آیهٴ ۴۲.
[۱۲] . سورهٴ زمر, آیهٴ ۵۶.
[۱۳] . سورهٴ توبه, آیات ۳۴ و ۳۵.
[۱۴] . سورهٴ همزه, آیهٴ ۳.
[۱۵] . سورهٴ توبه, آیهٴ ۹۸.
[۱۶] . سورهٴ نحل, آیهٴ ۹۶.
[۱۷] . الکافی, ج۷, ص۵۷; من لا یحضره الفقیه, ج۴, ص۲۴۶; در نقل من لا یحضره الفقیه به جای «قَلیبٌ یَحفِرُهُ», «بِئرٌ یَحفِرُها» آمده است.