سوره مبارکه اسراء آیه37

وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا

و روی زمین، با تکبر راه مرو! تو نمی‌توانی زمین را بشکافی، و طول قامتت هرگز به کوه‌ها نمی‌رسد!

*********************************************************************************************************************************************

شعر:

           ز خاک آفریدت خداوند پاک                پس ای بنده افتادگی کن چو خاک

********

      افتادگی آموز اگر طالب فیضی                     هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

********

     بر مال و جمال خویشتن غره مشو                              کان را به شبی برند و این را به تبی

____________________________________________________________________________________________________________________________________________

پیام ها:

۱-در این آیه لقمان به فرزندش مى‌گوید: در زمین متکبرانه راه نرو «لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» و در سوره‌ى فرقان، اوّلین نشانه‌ى بندگان خوب خدا،این است که بر روی زمین به تواضع و فروتنی راه می روند «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»(فرقان۶۳)

۲-یکى از اسرار نماز که در سجده‌ى آن بلندترین نقطه بدن را (حداقل در هر شبانه روز ۳۴ مرتبه در هفده رکعت نماز واجب) روى خاک مى‌گزاریم، دورى از تکبّر، غرور و تواضع در برابر خداوند است.

۳-گرچه تواضع در برابر تمام انسان‌ها لازم است؛ امّا در برابر والدین، استاد و مؤمنان لازم‌تر است. تواضع در برابر مؤمنان، از نشانه‌هاى برجسته‌ى اهل ایمان است. «أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» (مائده۵۴)

۴-بر خلاف تقاضاى متکبّران که پیشنهاد دور کردن فقرا را از انبیا داشتند، آن بزرگواران مى‌فرمودند: ما هرگز آنان را طرد نمى‌کنیم. «وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا»  انسانِ ضعیف و ناتوانى که از خاک و نطفه آفریده شده، و در آینده نیز مردارى بیش نخواهد بود، چرا تکبّر می کند(هود۲۹)

۵-مگر علم محدود او با فراموشى آسیب‌پذیر نیست؟!مگر زیبایى، قدرت، شهرت و ثروت او، زوال‌پذیر نیست؟!مگر بیمارى، فقر و مرگ را در جامعه ندیده است؟!مگر توانایى‌هاى او نابود شدنى نیست؟!پس براى چه تکبّر مى‌کند؟! قرآن مى‌فرماید: متکبّرانه راه نروید که زمین سوارخ نمى‌شود، گردن‌کشى نکنید که از کوه‌ها بلندتر نمى‌شوید.

——————————————————————————————————————————————————————————————————————-

داستان:

۱- پیامبر اکرم(ص)آن گونه مى‌نشست که هیچ امتیازى بر دیگران نداشت و افرادى که وارد مجلس مى‌شدند و حضرت را نمى‌شناختند، مى‌پرسیدند:کدام یک از شما پیامبر است؟ «ایکم رسول الله»( بحار، ج ۴۷، ص ۴۷)همین که پیامبر اکرم(ص)دیدند براى نشستنِ بعضى فرش نیست، عباى خود را دادند تا چند نفرى روى عباى حضرت بنشینند.( بحار، ج ۱۶، ص ۲۳۵)پوشیدن لباس ساده، سوار شدن بر الاغ برهنه، شیر دوشیدن، هم‌نشینى با بردگان، سلام کردن به اطفال، وصله کردن کفش و لباس، پذیرفتن دعوت مردم، جارو کردن منزل، دست دادن به تمام افراد و سبک نشمردن غذا از سیره‌هاى حضرت بود. (بحار، ج ۱۶، ص ۱۵۵)

۲- برخى شیعیان خواستند به احترام امام صادق(ع) حمّام را خلوت و به اصطلاح قُرق کنند، حضرت اجازه نداد و فرمود: نیازى به این کار نیست، زندگى مؤمن ساده‌تر از این تشریفات است.( بحار، ج ۴۷، ص ۴۷)

۳- هر چه اصرار کردند که سفره‌ى امام رضا (ع) از سفره غلامان جدا باشد، آن حضرت نپذیرفت. وشخصى در حمّام، امام رضا (ع)را نشناخت و از او خواست تا او را کیسه بکشد، حضرت بدون معرّفى خود و با کمال وقار تقاضاى او را قبول کرد. همین که آن شخص حضرت را شناخت، شروع به عذرخواهى کرد، حضرت او را دلدارى دادند.

۴-روزی امام کاظم (ع) از کنار مردی سیاه پوست و زشت رو عبور کرد. حضرت به او سلام کرد و کنارش نشست و مدتی طولانی با او گرم صحبت شد. سپس به او فرمود: برای برآورده کردن نیازهایت آماده هستم. برخی از حاضران از روی تعجب به آن حضرت عرض کردند: ای پسر رسول خدا! شما با آن همه مقام و منزلت این گونه با یک سیاه پوست زشت رو صحبت می کنید! امام کاظم (ع)در پاسخ فرمود:{چنین نگویید!} چرا چنین برخوردی نکنم؟! او برادر و همسایه ما است و پدر ما و او حضرت آدم است {پس در پدر مشترک هستیم} و بهترین ادیان (اسلام) بین ما و او پیوند یگانگی برقرار کرده است.

۵-روزی بچه ها در راه مسجد به پیامبر اکرم (ص)گفتند: باید برای ما شتر بشوی؛ همان طور که برای حسن و حسین این کار را انجام میدهی!رسول اکرم (ص) به بلال فرمودند: به خانه برو و هر چه پیدا کردی بیاور تا من نفس(جان) خودم را از این بچه ها بخرم. بلال رفت و هشت عدد گردو آورد. حضرت گردوها را به آنها دادند و نفس خود را از بچه ها خریدند و فرمودند: خداوند رحمت کند برادرم [حضرت] یوسف را! او را به قیمت ارزان به چند درهم فروختند و مرا به هشت گردو!( منبع هزار و یک حکایت اخلاقی ج اول ص ۱۵۰)

۶- مرد ثروتمندی با لباس های پاکیزه، خدمت پیامبر اکرم(ص) و نشست. بعد از او مرد فقیری با لباسهای کهنه وارد شد و پهلوی ثروتمند نشست.مرد ثروتمند لباس آراسته ی خود را جمع کرد. پیامبر(ص) فرمودند: ترسیدی لباست کثیف شود؟! عرض کرد: خیر! پرسید: پس چرا این عمل را انجام دادی؟ |عرض کرد: همنشینی دارم که هر کار خوب را در نظرم بد و هر کار بد را در نظرم خوب جلوه می دهد. یا رسول الله! نصف مال خود را برای کیفر عملم به او بخشیدم. پیامبر و به فقیر فرمودند: آیا می پذیری؟ عرض کرد: نه یا رسول الله ! ثروتمند گفت: چرا؟ گفت: می ترسم آنچه از تکبر و خودپسندی تو را فرا گرفته، مرا هم فرا گیرد. (هزار و یک حکایت اخلاقی ج اول ص ۱۵۳ تا ۱۵۴)

۷- -مگسى چندین بار روى صورت منصور دوانیقى نشست . منصور نتوانست او را از خود دفع کند ناراحت شد و از امام صادق (ع) پرسید: خداوند چرا مگس را آفریده است ؟ حضرت فرمود: براى این که متکبران را ذلیل کند؛ لاىّ شى ء خلق الله الذّباب ؟ قال علیه السلام : لیذلّ به الجبّارین .(سفینه البحار)

__________________________________________________________________________________________________________________________________________

حدیث:

۱-پیامبر(ص):و بپرهیز از دامن‌کشی که از بزرگی‌خواهی است و خدا تبارک‌وتعالی فرمود: إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُور(تفسیر اهل بیت ع ج۱۱، ص۵۵۶)

۲-پیغمبر (ص) در وصیّت خود به مردی از بنی‌تمیم فرمود: «بپرهیز از جامه‌ی بلند که پوشیدن جامه‌ی بلند کبر است و خدا خودپسندی را دوست ندارد(همان)

۳-پیامبر (ص):هرکس از روی تکبّر بر روی زمین راه برود، زمین و آنچه زیر و روی زمین است، او را لعن خواهند کرد( نورالثقلین ذیل آیه)