سوره مبارکه انعام آیه 116

وَ إِن تُطِع أَکثَرَ مَن فِی الأَرضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللهِ

و اگر از بیشتر مردم روی زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه می­ کنند(انعام/۱۱۶)


شعر:

گویند:خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو

گویم:خواهی نشوی رسوا همرنگ حقیقت شو


تفسیر:

در زمانی که این آیات نازل می شد،مسلمانان شدیداً در اقلّیّت بودند، گاهى اقلّیّت آنها و اکثریّت قاطع بت پرستان و مخالفان اسلام، ممکن بود این توهّم را براى بعضى ایجاد کند که اگر آئین آنها باطل و بى اساس است چرا این همه پیرو دارند و اگر ما بر حقّیم چرا این­قدر کم هستیم؟! در این آیه،پیامبر خود را مخاطب ساخته، می ‏گوید:اگر از اکثر مردمى که در روى زمین هستند پیروى کنى ترا از راه حق گمراه و منحرف خواهند ساخت! در جمله بعد دلیل این موضوع را بیان می کند و می ‏گوید: علّت آن این است که آن­ها بر اساس منطق و فکر صحیح کار نمی ‏کنند، راهنماى آن­ها یک مشت گمان­هاى آلوده به هوى و هوس و یک مشت دروغ و فریب و تخمین است (إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِن هُم إِلَّا یُخرَصُونَ‏).از اینجا روشن می­ شود که راه حق را انسان می­ بایست از خداوند بگیرد هر چند که طرفداران آن کم باشند و این­گونه نیست که همیشه حق با اکثریّت باشد چرا که ممکن است اکثریّت تحت تأثیر عوامل متفاوتی از جمله هوی و هوس، گمان باطل، جهل مرکّب، شبهات و القائات منفی قرار گرفته و درست تصمیم گیری ننموده باشند. امروزه این مشکل در جوامع به اصطلاح دموکراتیک که طرفدار اکثریّت هستند به روشنی مشکلات خودش را آشکار کرده و این نظریّه که حق با اکثریّت است را به کلّی زیر سؤال برده است چرا که امروزه ما می­ بینیم این اکثریّت منافع شخصی خود را بر منافع عمومی ترجیح داده و انواع فسادها و بی­ بند و باری­ ها را در جوامع به وجود آورده ­اند. بنابراین قرآن ملاک حق را اکثریّت نمی­ داند بلکه حقیقت می­ داند. حال اگر در برهه­ ای از زمان اکثریّت از نظر فکری و عقلی آن قدر رشد کرده باشند که توانایی درک حقایق را داشته باشند قطعاً پیروی از این اکثریّت نه تنها اشکالی ندارد بلکه بسیار پسندیده است امّا چنانچه اکثریّت از روی جهل و نادانی تصمیمی را اتّخاذ کنند هرگز تبعیّت از این اکثریّت از نظر قرآن دارای توجیه نیست. از نظر علمى آیا اکثریّت اجتماعات راست می گویند؟ آیا اکثریّت امین هستند؟ آیا اکثریّت از تجاوز به حقوق دیگران اگر بتوانند خوددارى می ‏کنند؟آیا اکثریّت منافع خود و دیگران را به یک چشم می بینند؟ از اینجا معلوم می­ شود جلب نظر اکثریّت نیز همیشه ممکن نیست بلکه گاهی نیز انسان را به مخاطره می­ اندازند. از طرفی تخمین زدن احکام الهی که باید از روی علم و یقین باشد به صرف اینکه یک اکثریّت چیزی را می­ گویند درست نیست؛ به عنوان مثال شما نمی­ توانی به صرف اینکه ده نفر می­ گویند فلانی فلان کس را کشته است بگویی بله من هم دیدم که او آن را کشت بلکه باید خودت دیده باشی. در سوره بقره( ۱۳۸ و۱۱۶), نسا( ۱۳۱), مائده( ۱۰۰), انفال( ۳۷) و اسرا( ۴۴) تکلیف را بر ما روشن میکند.اگر می خواهی رسوای عالم نشوی و موفق و خوشبخت باشی راهی جز این نداری که هم رنگ خوبی ها شوی و از هم رنگی با بدیها بپرهیزی.خداوند در آیه ۱۰۰ سوره مبارکه مائده می‌فرماید: «قُلْ لاَ یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَهُ الْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‌»؛ بگو پلید و پاک یکسان نیستند؛ هر چند کثرت پلید[ها] تو را به شگفت آوَرَد.علامه طباطبایی در المیزان در ذیل آیه می‌نویسد: «اعتبار در هر جا با حق است ولو اینکه اهل حق و جمعیت آن کم و معدود باشد؛ در برابر خیر و سعادت باید تسلیم شد هر چند بیشتر مردم بخصوص اقویا از آن گریزان و رویگردان باشند.»اگر واژه اکثر و هم‌خانواده‌های آن را در قرآن جست‌وجو کنیم این اصل قرآنی به تکرار و به وضوح دیده می‌شود که بیشتر مردم ناسپاس هستند (أکثر الناس لایشکرون)؛ بیشتر مردم نمی‌دانند (أکثر الناس لایعلمون)؛ بیشتر مردم ایمان نمی‌آورند(أکثر الناس لایؤمنون)؛ بیشتر مردم از ظن و حدس پیروی می‌کنند (وما یتبع أکثرهم الا ظنا)؛ بیشتر مردم حق را نمی‌شناسند بنابراین از آن رویگردان هستند (بل أکثرهم لایعلمون الحق فهم معرضون)؛ بیشتر مردم حقیقت را دوست ندارند (أکثرهم للحق کارهون)؛ بیشترشان نمی‌اندیشند (أکثرهم لایعقلون)؛ بیشتر مردم حرف حق را نمی‌شنوند (فاعرض أکثرهم فهم لایسمعون)؛ بیشتر شما نافرمانید (أکثرکم فاسقون)


حدیث:

۱-امام علی(ع): فرمان خدا برپا نمی­ دارد جز کسی که در اجرای احکام خدا سازش نکند و همرنگ جماعت نشود و در پی طمع خویش نرود.(نهج البلاغه،حکمت۱۱۰)

۲- از امیرمؤمنان علی(ع) نقل شده است:یا أیُّها النّاسُ لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدی لِقِّلَهِ أهلِه . ای مردم، در طریق هدایت و حق، از کم بودن پیروان، هراس به خود راه ندهید.(نهج البلاغه، خطبه ۲۰۱)

۳-امام کاظم(ع)با استناد به آیه های گوناگون در توصیف عقل، خطاب به هشام بن حکم می فرماید: خداوند در قرآن، اکثریت را نکوهش و اقلیّت را ستوده است :ای هشام، خداوند، اکثریت را در قرآن نکوهیده و فرموده است: اگر از اکثر مردم روی زمین اطاعت کنی، تو را از راه خداوند گمراه می کنند(انعام۱۱۶) و فرموده است: بیشتر مردم علم و آگاهی ندارند.(انعام/۳۷)ای هشام، سپس خدا اقلیت را ستایش کرده و فرموده است: بندگان شاکر من کم هستند (سبا/۱۳)و انسان های مؤمن و دارای عمل صالح کم هستند.( ص/ ۲۴)و فرمود: ایمان نیاوردند به او (حضرت نوح ع) مگر عده اندکی.(هود/ ۴۰)


داستان:

یکی از خصوصیّات هشام صراحت لهجه و حاضر جوابی بود. او سخنان موافق و مخالف را می­ شنید و پس از بررسی نظر خود را آشکارا بیان می ­کرد. روزی ابو عبیده معتزلی به هشام گفت: دلیل درستی اعتقاد ما و بطلان اعتقاد شما این است که طرفداران ما بسیار و طرفداران شما اندک ­اند. هشام بی رنگ گفت: با این سخن ما را نکوهش نمی­ کنی؛ بلکه بر حضرت نوح خرده می­ گیری. او ۹۵۰ سال پیامبری کرد و شب و روز قومش را به سوی خدا فرا خواند؛ ولی جز گروهی اندک به وی ایمان نیاوردند. بنابراین، اکثریت دلیل حقّانیّت نیست.


پوستر:


صوت: